فرود اژدهای زرد از اوج؛ زمین می خورد؟
به گزارش وبلاگ گیت، از منظر اکونومیست، اقتصاد چین اکنون دستخوش شرایط جدیدی شده و آن، رشد در شرایط بلوغ بزرگ است. تنش های ژئوپلیتیک، شرکت های غیرچینی را مشتاق به تنوع بخشیدن به زنجیره های تامین خارج از چین نموده است. از سوی دیگر آمریکا عزم خود را جزم نموده است تا چین را از رشد در بعضی فناوری های بنیادین دور کند. مجموع این عوامل پیش بینی درباره پتانسیل رشد بلندمدت مالی چین را کاهش می دهد.
به گزارش دنیای اقتصاد، قدرت گرفتن چین یکی از رویداد های بزرگ دنیا در چهار دهه گذشته بوده است. از زمانی که این کشور در 1978 آزادسازی بازار و اصلاح اقتصاد را شروع کرد، فراوری ناخالص داخلی آن به طور میانه سالانه 9 درصد رشد نموده است و به 800میلیون شهروند چینی امکان داده است تا از فقر نجات یابند. هفته نامه اکونومیست در سرمقاله این هفته خود به ارائه فرضیه هایی درباره قدرت گرفتن چین و بازی قدرت محتمل میان این کشور و ابرقدرت دیگر، آمریکا پرداخته است. درحال حاضر چین حدود 20درصد از فراوری دنیای را به خود اختصاص داده است. بزرگی بازار و تبدیل شدن این کشور به پایگاه فراوری، نظم جدیدی را برای اقتصاد دنیا رقم زده است. شی جین پینگ که در دهه گذشته بر چین حکومت نموده، امیدوار است بتواند از وزنه قدرت کشورش به نفع تغییر نظم ژئوپلیتیک نیز استفاده کند.
از منظر اکونومیست، اقتصاد چین اکنون دستخوش شرایط جدیدی شده و آن رشد در شرایط بلوغ بزرگ است. درحالی که در دهه گذشته تحلیلگران بازار پیش بینی می کردند که فراوری ناخالص داخلی چین در اواسط قرن بیست ویکم از فراوری ناخالص داخلی آمریکا پیشی می گیرد و پیشتازی را حفظ می نماید. اکنون، اما تغییر بسیار کمتر از حد انتظارات پیشین مشاهده می گردد که منجر به تحقق رویای برابری یا گذر از اقتصاد آمریکا گردد.
تغییر در مسیر مالی موضوع بحث چالش برانگیزی میان متخصصان ویژه چین شده است. آن ها دوباره به فکر بازی قدرت چین و رقابت آن با آمریکا افتاده اند. دیدگاه اول مبتنی بر این است که قدرت چین نسبت به رقبای خود کمتر خواهد شد که به طور متناقضی می تواند آن را به کشور خطرناک تری تبدیل کند. دو محقق به نام های هال برندز و مایکل بکلی، سال گذشته در کتابی به توضیح نظریه ای پرداختند که آن را صعود چین نامیدند. آن ها استدلال می نمایند که کشور چین با زوال روبرو است و به نقطه ای رسیده است که به مقدار کافی قدرت دارد که بتواند نظم موجود را مختل کند؛ اما بیم آن می رود که گذر زمان به نفع این کشور نباشد. فرضیه آن ها با پیش بینی شروع جنگ احتمالی بر سر تایوان نگاشته شده است.
فرضیه صعود چین بر استدلال های دقیقی راسخ است که نشان می دهد عوامل رشد چین در ادامه به نقطه ضعف تبدیل خواهد شد و در نهایت مانع پیشرفت چین می شوند. اولین مشکل بزرگ برآمده از داده های جمعیت شناسی است. جمعیت در سن کار چین حدود یک دهه است که درحال کاهش است. سال گذشته جمعیت کل چین به اوج خود رسید، با این حال اکنون هند از آن پیشی گرفته است. کوشش های حزب کمونیست برای متقاعد کردن چینی ها به فرزندآوری بیشتر به نتیجه نرسیده است. سازمان ملل برآورد نموده است که تا اواسط قرن، جمعیت در سن کار چین ممکن است بیش از 25درصد کاهش یابد. به نظر می رسد چین ممکن است به زودی با انبوه کارگران جوانی که زمانی کارخانه دنیا را پر می کردند، خداحافظی کند.
اگرچه استخدام بیشتر یکی از راه های بهبود رشد اقتصاد است، راهکار دیگر برنامه ریزی برای بهبود بهره وری از جمعیت موجود است. مشکل دوم اینجا مطرح می گردد که بعید به نظر می رسد فراوری به ازای هر کارگر در چین به همان سرعتی که پیش بینی نمایندگان انتظار داشتند افزایش یابد. بیشتر منابع چین در آینده صرف مراقبت از زیرساخت های قدیمی خواهد شد و هزینه بالایی صرف تعمیر و نگهداری گردد. پس از دهه ها ساخت خانه ها، جاده ها و راه آهن، هزینه های زیرساخت با بازده رو به کاهش روبه رو می گردد. تمایلات اقتدارگرایانه شی در اداره کشور، کارآفرینان محلی را عاصی نموده و ممکن است ظرفیت چین برای نوآوری در بلندمدت را کاهش دهد. تنش های ژئوپلیتیک، شرکت های غیرچینی را مشتاق به تنوع بخشیدن به زنجیره های تامین خارج از چین نموده است. از سوی دیگر آمریکا عزم خود را جزم نموده است تا چین را از رشد در بعضی فناوری های بنیادی دور کند. انتظار می رود ممنوعیت صادرات نیمه هادی ها و ماشین آلات خاص به شرکت های چینی باعث کاهش فراوری ناخالص داخلی چین گردد.
مجموع این عوامل پیش بینی درباره پتانسیل رشد بلندمدت مالی چین را کاهش می دهد. دوازده سال قبل گلدمن ساکس پیش بینی نموده بود فراوری ناخالص داخلی چین در 2026 از آمریکا پیشی خواهد گرفت و تا اواسط قرن بیش از 50درصد بزرگ تر خواهد شد. این شرکت سال گذشته این پیش بینی را اصلاح کرد و گزارش داد که چین در 2035 از آمریکا پیشی خواهد گرفت و با کمتر از 15درصد در جایگاه بالاتری قرار خواهد گرفت. این درحالی است که موسسات تحقیقاتی دیگر بدبین تر هستند، شرکت تحقیقاتی کپیتال اکونومیکس استدلال نموده است که اقتصاد چین هرگز تبدیل به قدرت بزرگ دنیای نخواهد شد، بلکه در 2035 تنها به حدود 90درصد اقتصاد آمریکا خواهد رسید. البته جمع بندی پیش بینی های مختلف خبر از ناشناخته بودن آینده دارد. با این حال، به نظر می رسد محتمل ترین و واقع نگرترین این پیش بینی ها با هم در این روایت همسو هستند که چین و آمریکا در دهه آینده به برابری مالی نزدیک می شوند و در آینده برای دهه ها در این موقعیت محبوس خواهند ماند.
اکونومیست در خوش بینانه ترین سناریو برای مدیریت رشد، انتظار دارد شی تغییراتی برای تقویت رشد بهره وری ایجاد کند. اکنون با عایدی سرانه کمتر از نیمی از مردم آمریکا، جمعیت چین مشتاق بهبود استاندارد های زندگی هستند. شی می تواند با کمتر کردن محدودیت ها به بدنه مالی چین جان دوباره ای بخشد و با اعطای آزادی های شخصی بیشتر به مردم چین، رشد را تقویت کند. دولت چین بعلاوه می تواند با عقبگرد از تخصیص سرمایه به بانک ها و شرکت های دولتی مسرف، روند تخصیص منابع در کشور را بهبود بخشد. این کشور بعلاوه می تواند مواضع محبت آمیز تری در روابط خارج از کشور اتخاذ کند و به این صورت تنش های ژئوپلیتیک را کاهش دهد و به شرکت های بین المللی اطمینان دهد که تجارت در چین بی خطر است. چنین اصلاحاتی ممکن است بتواند چین را قدرتمندتر کند و در نهایت خوش بینی منجر به اقتدارگرایی بیشتر نگردد. آینده چین این گونه پیچیده تر به نظر می رسد؛ چراکه این کشور با رهبری شی که اکنون احتمال می رود حاکم مادام العمر چین شده است، هیچ نشانه ای از پذیرش آزادسازی مالی یا سیاسی نشان نمی دهد. شی به تنهایی خطر ناسیونالیسم افراطی را زنده نموده و در کوشش است چینی ها را متقاعد کند که منتقدان حکومت او، مستقیما خود چین را هدف قرار داده اند.
منبع: فرارو